نگاهی به آموزه های سیاسی اجتماعی حضرت زینب(س)
نگاهی به آموزه های سیاسی اجتماعی حضرت زینب(س)
نویسنده: ریحانه فرامرزی کفاش
زن امروز که مشتاقانه به دنبال الگویی است تا در عین حضور در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی، پاکدامنی او آلوده نشود، میتواند و باید از حضرت زینب(س) پیروی کند.
بررسی ابعاد گوناگون زندگی سرتاسر افتخار و حماسی زینب کبرا(س) مُهر باطلی است بر ناآگاهانی که زن مسلمان را بسته در چادر و اسیر در کنج خانه میدانند. حضور آن بزرگبانوی اسلام در بزرگترین حادثه خونین تاریخ، جایی برای تردید و طرح شبهه نگذاشته است. زن امروز باید به پیروی از سفیر کربلا آنگاه که میخواهد مقاصد سیاسی اجتماعی خود را میان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب کبرا شجاعانه به همه جنبههای مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یک یا چند جنبه از خط مشی خود بسنده نکند و از سایر جنبهها غافل نشود. در آفاقی تیره و تار و در دورهای ظلمانی و در محیط خون و هراس (که هر نوع عاطفه و دغدغههای انسانی در سپاهیان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نمیبارید)، تازیانه حق از آستین شجاع زنی بیرون آمد و بر پیکره سفاکترین رژیم اصابت کرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامی را به دوش کشید و بدون هیچ ترس و تزلزل و هراسی بر دشمن تاخت و «پیروزی» پنداری را بر کام آنان به زهری کشنده مبدل ساخت. ظاهرا اگر چه اسیری ناتوان در بند بود اما فریادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر اندیشه اسلامی و انقلاب برادرش حسین بنعلی(ع) از دامن او در هر کجا که گام نهاد پراکنده شد. زینب کبرا(س) آن چنان در تاریخ قد برافراشت که حتی کسانی که عقیدهای به دین اسلام ندارند، در برابر آزادگی و ایستادگی بیمانند او سر فرود میآورند. این همه شگفتیها و تحیرها از آثار زنی آگاه و مسئول است که در دامن اسلام ناب محمدی(ص) و با اندیشه و فرهنگ اسلامی پرورش یافته است.
زن امروز که مشتاقانه به دنبال الگویی است تا در عین حضور در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی، پاکدامنی او آلوده نشود، میتواند و باید از حضرت زینب(س) پیروی کند. آشنایی با زندگی آن بانوی بزرگوار و ملاکهای ارزشی ایشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و اندیشه اسلامی میکشاند و او را بر چشمانداز بلندی مینشاند و قلههای سربلند اخلاق و انسانیت را در او قرار میدهد. چنان که امنیت درونی او را به برکت پارسایی و زهد و نجابت تأمین میکند. نیز حریم عفاف و پاکدامنی او را با سلاح غیرت و شجاعت حفظ میکند، و سرانجام در سایه تعالیم آن بزرگبانو، خویشتن را در آب زلال عاطفه پیدا میکند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، امید و شور زندگی به او بازمیگردد. نیازمندیها و تسکین دردها و رنجهای زن امروز در آموزههای زندگی پربار زینب کبرا(س) نهفته است، زیرا به طور کامل، بیانگر شخصیت زن مسلمان است. او تفسیر حرمت و آیه احترام و بزرگداشت است.
در برههای کوتاه از تاریخ اسلام درخشید و کارهای سترگ را به یادگار گذاشت که پس از گذشت قرنها هنوز به دیده اعجاز و شگفتی به آنها نگریسته میشود. رهبری نهضت خونین برادر در سرزمین بیگانه، جنگ تبلیغی با تحریفگران پیامهای عاشورا، دلجویی از کودکان و زنان داغدیده، حفظ تعادل و ثبات روحی، فریاد ویرانگر علیه بیرحمترین دژخیم زمان، تحمل سختی اسارت عزیزان و خود، گرسنگی و خستگی طاقتفرسا و ... همه از افتخارات بیمانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه این رادمردیها مایه سربلندی و مباهات زنی است که از سینه عصمت شیر نوشیده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش یافته است.
در این نوشتار سعی شده چهره سیاسی ـ اجتماعی حضرت در حد امکان شناسانده شود تا آزادگان در پی انتخاب اسوهای کامل، به بیراهه نروند و دل و جان به کسی بسپارند که عظمتش بلندتر از تاریخ و فراتر از عصاره قلم و بیان است.
زینب کبرا(س) در شش سالگی شاهد شکستن درخت پر ثمر انسانیت و رهبر جامعه اسلامی و آخرین پیامبر خدا بود. در حالی که خود گریان و پریشان بود، از حال والدین و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن کم، غم سنگینی جای گرفت. او با این مصیبت بزرگ و تحمل آن درد جانکاه، قدم بر اولین پله تسلیم و رضا نهاد که آخرین منزل سالکان الی اللّه است. آنچنان در این مکتب کوشا و هوشیار بود که به آخرین درجات
گویی مانایی نام حضرت زینب(س) در تاریخ، به قیام امام حسین(ع) و نامیرایی قیام امام به پیام حضرت زینب است، زیرا یکی از روشنترین ابعاد و زوایای قابل تحلیل و بررسی قیام حسینی را میتوان از پیام زینبی برگرفت.
حضرت زینب(س) تاریخگوی نهضت سیدالشهدا است.
تسلیم و رضای بر حق رسید تا توانست وظیفه سنگین خود را در انجام رسالت پیام خون و شهادت شهیدان عاشورا به فرجام رسانده، ندای آنان را به جهانیان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندی از این اندوه جانکاه نگذشته بود که شاهد طرح انحرافی سقیفه بنیساعده شد. او انحراف انقلاب جهانی اسلام را از مسیرش به چشم دید و کوششهای بیامان مادرش را برای جلوگیری از انحراف مشاهده کرد. در مسجد جدش رسول اکرم(ص) همراه مادرش و جمعی از زنان بنیهاشم شرکت کرد و شنید که مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنید که در پایان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فریاد زد: «هان! این شتر و این بار! ببرید و بخورید!!»
پس از گذشت چند روز از این رخداد، دختر علی بنابیطالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پی آن وداع مادر با علی بنابیطالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مکتب پدر، آن بزرگمرد راستین اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز که مولای متقیان علی(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زینب کبرا همراه برادرانش از تمامی شئون ممالک اسلامی زیر فرمان پدر و مسائل حاکم بر جوّ و محیط سیاسی آن روز به خوبی آگاهی داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوی را به خوبی میشناخت و از اهداف و نظریات و تفکرات آنان به خوبی آگاه بود.
زینب کبرا در کوفه میدید که سنگ اوّل انحراف در دین بنا گذاشته میشود. میدید چگونه حاکم شام و «عمروعاص» قرآن را وسیله دستیابی بر آرزوهای خود قرار دادهاند. نیز شاهد بود فرصتطلبان و خودخواهانی چون ابوموسی اشعری، پنهانی برای معاویه کار میکنند، و پیگیرانه علیه حضرت علی(ع) اقدام مینمایند. عالمهای که استاد ندیده بود، به خوبی از گمراهان گمراه کننده جامعه آگاه بود و حربه ریا و تظاهر آنان را در زیر پوشش اسلام میدید و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمایی علاقهمندان و دلهای مؤمن کوشا بود.
وقتی بانگ رحیل و کوچ در یازدهم محرم سال 61 از وادی کربلا سر داده شد و برای آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد کسانشان گذر دادند، امام زینالعابدین(ع) نگاهی حزین بر پیکر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. این نگاه از دید ریزبین حضرت زینب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه میبینی تو را غمین نکند. به خدا سوگند که این حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمویت نیز اتفاق افتاده بود. حال آنکه خداوند عهدی از گروهی از امت ستانده که فراعنه خاک آنها را نمیشناسند، ولی نزد اهل آسمان آشنایند؛ که این اعضای پاره پاره و تکه تکه و این اجساد به خون تپیده را جمع و دفن کنند. در این بیابان پرچمی برای مزار پدرت (سرور شهیدان) نصب میکنند که هیچ گاه نشان قبرش ناپدید نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران کفر و گمراهان بر نابودی مزار او بکوشند اما هیچ اثر نکند جز اینکه اثر او ظاهرتر و کار او نمایانتر شود.»
علاوه بر آن با بیان فجایع دلخراشی که کارگزاران یزید بر خاندان نبی اکرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قیام علیه آنان فرا خواند.
حضرت زینب به مردم اشاره کرد ساکت باشند. نفسها در سینه حبس شد و زنگها از صدا افتاد. سپس زینب(س) به نیکویی به حمد و ثنای پروردگار پرداخت. چون به نام مبارک پیامبر اکرم(ص) رسید، بر او به نیکویی درود فرستاد و این شروع شکوهمند خطبه ایشان بود که با صدای گیرا و سخن راستین خود توجه همگان را به خویش جلب کرد، سپس با شجاعت و شهامت تازیانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به یاد مردم کوفه آورد که عهد خود را شکستند چرا که آنان مردمانی با صفات زشتِ خدعه و تزویر، بیایمانی و چاپلوسی هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا کردن کوفیان اشاره به زیانهایی کردند که آنها از
ابنزیاد:
کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟
زینب(س):
از خداوند در باره برادرم جز نیکویی و احسان ندیدم.
او و یارانش افرادی بودند که خداوند برای آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود به سوی جایگاه تعیینشده خود رفتند ای زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند.
کشتن سبط پیامبر(ص) نصیبشان شده است و آنان را از عذاب خدا بیم دادند و فرمودند:
«آوخ! که بد توشهای برای خویش گرد آوردید و چه بد باری را برای روز رستاخیزتان بر دوش خویش نهادید. حسرت و سرنگونی بر شما باد! تلاشتان به نومیدی گرایید و دستهاتان بریده شد. سوداگریتان به زیان انجامید و به خشم خدا گرفتار آمدید و مُهر خواری و بیچارگی بر پیشانیتان زده شد.»
در ادامه سفیر کربلا تمام مسئولیت حوادثی را که رخ داده بود، بر دوش آنها افکند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نیفکنند و از سهلانگاریشان در دنیا و آخرت ترساندشان؛ زیرا در دنیا ننگی بود که هیچ گاه از دامانشان زدوده نمیشد و در آخرت، غضب الهی بود.
حضرت زینب(س) چنین صریح با مردم کوفه در بازار سخن گفتند که اشک از دیدگان آنان جاری شد چرا که بانوی فرزانه بنیهاشم سخنی جز حق نگفتند، کوفیان با حق ناآشنا نبودند، ولی از یاری کردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانی که فاطمه صدیقه(س) با صدای پرطنین و صاعقهوار خویش خطابشان کرد؛ همین گونه بود آهنگ صدای امام علی بنابیطالب(ع) در آخرین سخنرانیهایش برای مردم کوفه.
این یکی از مهمترین درسهایی است که مبلّغان قیام حسینی باید از حضرت زینب(س) بیاموزند که به طمع دنیا یا ترس از حاکمان، با باطل سازش نکنند. خطابه ایشان در بر دارنده عوامل روانی و برخوردار از عاطفهای جوشنده و توفنده بود تا آگاهیبخشی معنوی و ابراز دوستی صادقانه با رهبران راستین و دعوت صریح آنها و دادن مسئولیت مستقیم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز باید به پیروی از سفیر کربلا آنگاه که میخواهد مقاصد سیاسی اجتماعی خود را میان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب کبرا شجاعانه به همه جنبههای مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یک یا چند جنبه از خط مشی خود بسنده نکند و از سایر جنبهها غافل نشود. در تمام این خطبه غرّا روی سخن آن بزرگبانو با مردم است و خود را مستقیم با ابنزیاد و یزید طاغی روبهرو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پیرامون مسئولیت مردم در برابر اعمالشان است. این گونه سخن گفتن، بیانگر جامعهشناسی و مردمشناسی بزرگبانوی کربلاست. زن امروز باید جامعهشناسی را از بانوی سیاستمدار صحرای کربلا بیاموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبی سخن بگوید و آنها را مخاطب قرار دهد.
ابنزیاد تصور میکرد دختر علی بنابیطالب(ع) با ترس وارد مجلس میشود و عذر تقصیر میخواهد، به جرم خطبهای که در بازار کوفه ایراد کرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانویی شد که کمترین اعتنایی به شکوه ظاهری آن نکرد و بر خلاف انتظار به جایی که از پیش برایش آماده شده بود نرفت و به همراه دیگر اسرا به گوشهای رفت. چگونگی ورود سفیر کربلا به قدری برای ابنزیاد غیر منتظره و ناراحتکننده بود که خود را به نفهمی زده و از نزدیکان خویش پرسید:
«زنی که با این همه تکبر و غرور بر ما وارد شد کیست؟»
آری حتی گام برداشتن زینب کبرا(س) و طریقه لباس پوشیدن ایشان و انتخاب جایگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوی فرزانه بنیهاشم در دربار عبیداللّه بنزیاد برای تمام زنان عالم درسی است که چگونه از جلوههای زنانه خود در راه اهداف الهی و معنوی استفاده کنند.
ناگهان عبیداللّه برآشفت و آتش کینه و انتقام از وجود او زبانه کشید و با لحنی اهانتآمیز گفت: «حمد خدای را که شما را رسوا کرد و مردانتان را کشت و دروغتان را آشکار ساخت.» گرچه سخن گفتن برای زینب، عارفه اهل بیت با فردی چون ابنزیاد ناخوشایند بود اما به ناچار یاوهگوییهای او را بیپاسخ نگذاشت و نغمه شوم و کفرآمیز او را در گلو خفه کرد و فرمود:
«حمد خدای را که ما را به پیامبرش کرامت بخشید و از آلودگیها پاک گردانید، پسر زیاد رسوا نمیشود مگر فاسق و دروغ نمیگوید مگر فاجر و آن چیزی است که ما از آن به دوریم.»
ابنزیاد پرسید: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟»
سفیر کربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نیکویی و احسان ندیدم. او و یارانش افرادی بودند که خداوند برای آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود به سوی جایگاه تعیینشده خود رفتند اما به زودی پروردگار بین تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع میکند و در آنجا تو را به محاکمه میکشند. ای فرزند زیاد! در آن روز برای تو جایگاهی است که باید برای دادن جواب آماده باشی، چگونه میتوانی این گناه عظیم را پاسخ دهی. ای زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند.»
ابنزیاد تصور میکرد دختر علی بنابیطالب(ع) با ترس وارد مجلس میشود و عذر تقصیر میخواهد، به جرم خطبهای که در بازار کوفه ایراد کرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانویی شد که کمترین اعتنایی به شکوه ظاهری آن نکرد.
حضرت در برخورد خود با ابنزیاد نشان داد مؤمن ـ هر چند در اسارت باشد ـ هیچ گاه در برابر دشمن ـ هر چند قوی و قدرتمند ـ سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چیز سبب شد زینب کبرا در عین روبهرو شدن با آن همه مصایب در پاسخ ابنزیاد که سؤال کرد «کار خدا را با اهل بیت خود چگونه یافتی؟» فرمود: «مشکلات، مصیبتها و سختیهایی که در راه خدا دیدم، همه برایم زیبا بود.»؟ آیا به راستی کشته شدن عزیزانی چون برادر، فرزند، برادرزاده و ... برای یک زن زیباست؟! آیا آتشسوزی خیمهها، غارت آنها، سرگردانی کودکان و پریشانی زنان و اسیری آنان و گردانیدن اهل بیت در کوی و برزن زیباست؟ چگونه ممکن است این همه سختی و مصیبت زیبا باشد؟ فقط یکی از این مصایب و سختیها میتواند انسان پر مدعای مدرن قرن بیست و یکم را از پا در آورد تا به زمین و زمان ناسزا گوید و همه عرشیان و فرشیان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست کند که چرا دچار چنین مصیبتی شده است! چه چیز سبب شد زینب کبرا(س) همه مصایب و سختیها را زیبا ببیند؟! زیبا دیدن چگونه قابل توجیه است؟
خداشناس حقیقی بنیهاشم خود را بنده حق میدید و سربلندی خود را در گرو انجام وظیفه الهی خود میدانست. در مسیر عمل به وظیفه، شهادت انسان کاملی چون حسین بنعلی(ع) و یاران فداکارش و اسارت اهل بیتش و همه ناگواریها، گوارا و شیرین و زیباست. این جهانبینی مؤمن است که هر آنچه از سوی خدا به او میرسد، همه را خیر و زیبا میبیند زیرا که خداوند برای بندگانش جز خیر نمیخواهد و این نگرشی توحیدی و زیبا به تمام پدیدههای جهان هستی است و به قول خواجه حافظ شیرازی:
همه شکوه و عظمت و سربلندی بزرگبانوی خردمند بنیهاشم در برابر قدرت ابنزیاد، از توان ایمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. این همه اطمینان و بیهراسی را حضرت زینب از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد. آدمی باید بداند با یاد و ذکر خدا هیچ گاه به بنبست نمیرسد و شکست نمیپذیرد. چنان که امام حسین(ع) به بنبست نرسید و ذلت بیعت با یزید را نپذیرفت و با تسخیر دلهای مؤمنان پیروز شد و عاشورا بزرگترین جاذبه دلهای باایمان شد. حضرت زینب(س) ادامهدهنده راه حسین بنعلی(ع) و شاگرد مکتب ایشان بود و با سخنان خود به شوکت و عظمت نهضت خونین کربلا افزود.
عبیداللّه گمان میکرد دختر علی بنابیطالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِکْوه میبرد اما دید هر بار نهیب او کوبندهتر و حملاتش شدیدتر شد و چنان بنای خروشیدن را گرفت که هول و هراس بر دل او و تمامی کارگزارانش افکند و در همه حال سعی داشت بُعد سیاسی و حماسی اسارتش را بر هر چیز چیره گرداند تا روح حماسی حرکتش هر چیزی را تحت تأثیر قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانی در بستر تاریخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به کام خشکیده مردگان تاریخ بریزد و آرایش و زینت هر قیام و جنبشی باشد.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانی، خود را پذیرای ورود خارجیان و کافران (بنا به تبلیغ رسانههای حکومتی بنیامیه) کرد! کاروان اسرای اهل بیت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذین بسته شده دمشق ـ به مناسبت پیروزی یزید ـ به زندانی برده شد. پس از چندی یزید به شکرانه پیروزی بر حسین بنعلی(ع) مجلسی باشکوه آراست و از بزرگان شام و دیگر مناطق دعوت کرد و زینتبخش محفل خود را سرهای بریده شهدای کربلا قرار داد! در چنین حالی پذیرای اسرای خاندان نبی گرامی اسلام شد. به محض ورود حضرت زینب(س) به مجلس و دیدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صدای حزین دادِ سخن داد:
«ای حسین! ای حبیب خدا، ای فرزند مکه و منا، ای پسر فاطمه زهرا، ای دخترزاده مصطفی ...» ناله سفیر کربلا چنان دلها را دگرگون کرد که مجلس طرب و شادی را مبدل به مجلس غم و سوگواری نمود!
یزید شروع به سخن کرد و با سخنان کفرآلود و خوفانگیز خود مقدسات اسلام را بیشرمانه انکار کرد و کشتن حسین(ع) و این همه اطمینان و بیهراسی را حضرت زینب از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد.
آدمی باید بداند با یاد و ذکر خدا هیچ گاه به بنبست نمیرسد و شکست نمیپذیرد.
یارانش را به انتقام کشتههای کفار قریش در جنگ بدر قلمداد کرد. در آن جوّ رعبآور، یزید به یاوهسراییهای خود ادامه داد و قصد آن را داشت که به کلی پرونده خاندان پیامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پایان یافته اعلام کند و ارزشهای دوران جاهلی را گستاخانه زنده نماید!
در آن فضای مرگبار و بهتانگیز حاکم بر مجلس، شیرزنی اسیر در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد یزید مقصود خود را عملی سازد و ارزشهای دوران جاهلی را بار دیگر زنده سازد. او بیان کرد:
«ستایش پروردگار جهانیان و درود بر جدم سرور پیامبران، قول خدا راست در آمد که فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤوا السُّوءَ أَن کَذَّبوُا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانوُا بِها یَسْتَهْزِئونَ ...».
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغین طاغوت، سرش را به سنگ کوفت و با بیان قدرت پایانناپذیر الهی، قدرت مادی یزید را کوچک شمرد و فرمود:
«یزید! راستی تو بر این باوری اکنون که عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ کردهای و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو میگردانی و بر ما چیره شدهای، ما نزد خدا هم این گونه خوار و بیمقدار هستیم؟ خیال میکنی چون پیروز شدی، نظر کرده خدایی و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداختهای و با غرور به اطراف خود مینگری و شادمان مشت بر سینه میکوبی و خرسندی که چرخ دنیا بر مراد تو میگردد و کارها مطابق خواست تو نظام میگیرد و حکومتی که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختی آهستهتر! چنین از روی نادانی سرود پیروزی مخوان. آیا فراموش کردهای که خداوند میفرماید: «و لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا أنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لاِءَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادوا إِثْما ...»
آغاز خطبه، هجومهایی پی در پی است و هیچ ملاحظهای در آن با طاغوت دیده نمیشود. هر چه هست زبونی سلطنت و ریشخند کردن شکوه ظاهری آن و یادآوری عظمت خدای بلندمرتبه است و اینکه ملاک نزدیکی به خدا، رسیدن به حطام دنیا و چیزی از متاع فرسوده آن نیست.
آنگاه بزرگبانوی اسلام، یکی از گناهان بزرگ یزید را به خاطرش آورد و آن گناه عظیم، گرداندن دخترکان نبی گرامی اسلام(ص) در کوچه و خیابانها بود و به او سرکوفت زد: تو فرزند «طلقاء» ـ آزادشدگان ـ هستی و پیامبر پدران تو را پس از فتح مکه، زمانی که بر آنان چیرگی آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آیا این عدالت است که دختران پیامبر از دهها کوی و برزن عبور داده شوند، در حالی که هیچ حامی و پشتیبان نداشتند؟!
در ادامه با آنچه در کلام آتشین دختر حیدر کرار در دربار یزدی شاهد هستیم آن است که: سفیر کربلا برای اینکه به یزید پاسخ عقلانی کوبنده دهد، با تمسک به آیات شریف قرآن جوابی مناسب داد. انتخاب آیات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط کامل ایشان بر قرآن کریم است. خطبه کوبنده سفیر کربلا چنان اوضاع مجلس آراسته یزید و او را آشفته کرد که یزید دچار سردرگمی شد و ترسید با افشاگریهای دختر علی بنابیطالب(ع) پایههای حکومتش دچار تزلزل شود. ترس زمانی بیشتر شد که حضرت زینب(س) در مسجد شام هنگامی که امام سجاد(ع) مشغول ایراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فریادهای رسا آن امام را یاری کرد.
1ـ شکست دشمن: زینب کبرا(س) بر اساس منطق قرآن ددمنشیهای یزید را در باب به شهادت رساندن امام حسین(ع) و اسارت اهل بیتش را پیروزی یزید ندانست بلکه آن را مهلتی دانست تا یزید بر گناهانش بیفزاید.
2ـ افشای ماهیت دشمن: عقیله بنیهاشم پیشینه خانوادگی یزید را در جمع سران و بزرگان محفلش آشکار ساخت و یادآور شد خاندان یزید یا آلسفیان هیچ گاه با اسلام و پیامبر رابطه خوبی نداشتهاند، در ادامه ثابت کرد جنگ یزید با برادرش، جنگ قومی و یا ملی و یا حتی رقابت برای رسیدن به قدرت نبود بلکه جنگ کفر و ایمان و جنگ غرور جاهلیت با تمامی ارزشهای اسلامی است.
3ـ مرگ در راه مبارزه، نابودی نیست: بزرگبانوی خردمند بنیهاشم ضمن زبون کردن یزید، با بیان شجره ناپاک خانوادگیاش، به ارزیابی قیام خونین کربلا پرداخت و روح شهادتطلبی را خاستگاه حرکت و قیام اسلامی قرار داد و آن را به عنوان رمز پیروزی و بقا و ثبات حکومت اسلامی در طول تاریخ قلمداد کرد.
4ـ قدرت دشمن را پوشالی دانستن: زینب(س) در ادامه نطق آتشین خود، یکی یزید! راستی تو بر این باوری اکنون که عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ کردهای و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو میگردانی و بر ما چیره شدهای،ما نزد خدا هم این گونه خوار و بیمقدار هستیم؟ خیال میکنی چون پیروز شدی،نظر کرده خدایی و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداختهای و با غرور به اطراف خود مینگری و شادمان مشت بر سینه میکوبی و خرسندی که چرخ دنیا بر مراد تو میگردد و کارها مطابق خواست تو نظام میگیرد و حکومتی که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختی آهستهتر! چنین از روی نادانی سرود پیروزی مخوان.
دیگر از اصول مبارزه را ترسیم کرد و آن توخالی و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حیات هر ستمگری است و هر ستمکاری، زمانی که احساس قدرتمندی میکند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستایش کنند. یزید نیز خود را در اوج پیروزی میدید و مست باده قدرت بود اما زینب کبرا(س) با مطرح کردن پوشالی بودن قدرت او تمامی شیرینی پیروزی را در کامش مبدل به تلخی زهر کرد.
5ـ ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حیدر کرار(ع) در حالی که ریسمان بر گردن داشت و در کاخ مجلل و باشکوه یزید، حکمران شام قرار گرفته بود، بدون هیچ ترس و اضطرابی دادِ سخن داد، چون با ایمان قلبی که داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش کوچک و بیارزش بود که خداوند در دیده و جانش بزرگ و عظیم. بنابراین بدون هیچ ترس و واهمهای نطق آتشین خود را در برابر تمامی انسانهای به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جاری کرد.
6ـ جاودانگی آثار مبارزه: با اطمینان کامل به آینده درخشان قیام برادرش و آگاهی به آثار جاویدان و فراگیر آن در تاریخ، خطاب به یزید فرمود:
«ای یزید! هر چه میتوانی در راه دشمنی ما مکر و حیله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نمیتوانی نام ما را از خاطرهها و صفحه تاریخ محو نمایی!...»
زینب کبرا(س) براساس اعتقاد عمیق خود به قرآن به خوبی میدانست تمامی نقشهها و توطئههای یزید بر باد است و آنچه در آینده تاریخ میدرخشد، آثار قیام خونین برادرش است.
7ـ هدفداری: در پایان خطبه آتشین، زینب کبرا فرمود:
«اکنون حمد میکنم خدای را که آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پایان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال میخواهیم که ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما تکمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشینی ما را از آنها نیکو مقرر فرماید، زیرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را کافی است و او نیکو وکیلی است.»
حضرت هدف از آفرینش بشر را به معرفت حق رسیدن و در جوار رحمت او آرمیدن میداند و معتقد است وقتی بندهای به خدا پیوست و در هیچ وضعی خود را از او جدا ندید، آنگاه تلخی و شیرینی، مرگ و حیات همه و همه در نظرش یکسان است.
رفتار بانوی خردمند بنیهاشم نه تنها به زن مسلمان بلکه به هر انسان آزادهای آموخت چگونه از حیثیت انسانی خود در برابر حتی قویترین قدرتمندان روزگار دفاع کند تا کوچکترین آلودگی دامن عفاف او را لکهدار نسازد؛ نیز نشان داد که حجاب زن، حرم حفظ پاکی و عصمت اوست.
از روی تملق و چاپلوسی به عذرخواهی و پوزش متوسل شد تا شاید بدین وسیله راه نجاتی یابد و خود را از وضع خطرناکی که در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراین پس از آنکه گناه قتل امام حسین(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بیت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمایل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نمیخواهند به مدینه بازگردند.
از آنجا که بانوی شجاع اسلام قصد داشت بیشتر با مردم سخن بگوید و آنها را در جریان فاجعه دردناک صحرای کربلا قرار دهد و از این ره نهضت خونین برادر را به بهترین شیوه معرفی کند، فرمود: «پیش از هر چیز باید برای کشتگان خود سوگواری کنیم»
یزید به خوبی از منظور سفیر کربلا آگاه بود، ولی در وضعی قرار داشت که نمیتوانست پاسخ منفی دهد. از اینرو دستور داد سه روز برای کشتگان کربلا عزاداری کنند. زینب کبرا(س) به رغم خستگی زیاد مصمم بود در هر فرصتی جنایتهای یزید را بدون ملاحظه شماره کند و بر رسوایی او بیفزاید.
مردم مدینه بر خلاف مردم شام و کوفه، در کسوت عزا به استقبال کاروان اهل بیت(ع) آمدند. با دیدن آنها صدای گریه و شیون فضای شهر را پر کرد. سفیر کربلا در آغاز ورود به مدینه و با دیدن مرقد جدش رسول اکرم(ص) بار دیگر دادِ سخن داد و فرمود:
«ای مدینه پیامبر! چه شد آن روزی که ما به صورت دستهجمعی با شادی و خوشحالی خارج میشدیم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست دادهایم و با غم و اندوه وارد میشویم ...»
گستردهای علیه دستگاه ستمگری یزید را آغاز کرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزاری مراسم سوگواری برای امام حسین دنبال میکرد:
1ـ ماهیت اهریمنی یزید را افشا میکرد؛
2ـ مردم را به خاطر عدم یاری امامشان سرزنش مینمود!
سرانجام اهداف سفیر کربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومی چنان بالا گرفت که عموما به طور علنی و آشکار یزید و کارگزارانش را لعنت میکردند. جوانان که آتش انتقام، درونشان شعلهور شده بود، همگان و خود را به دلیل عدم یاری امام سرزنش میکردند و تنها راه جبران را انتقامجویی میدانستند.
حضرت زینب عزم خود را بر خروج از مدینه جزم کرده و با آن دیار وداع گفت. برای ادای رسالت و معرفی نهضت خونین برادر از شهری به شهری میرفت. هر جا که پا میگذاشت، آتش انقلاب و شورش را علیه دستگاه بنیامیه شعلهور میکرد، بدین سبب هیچ کجا برای او جای ماندن نبود، چرا که به دستور خلیفه باید شهرها را یکی پس از دیگری ترک میکرد. تا اینکه سرانجام در دیار غربت جان به جان آفرین تسلیم کرد.
اسارت بانوان، فاجعه کربلا و جنایات بنیامیه و فداکاری امام حسین(ع) را از پس پرده بیرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پردهای بر جنایات کربلا میکشیدند و نمیگذاشتند کسی از آن آگاه شود، یا کسانی را که اطلاع داشتند، زبانشان را به وسیله پول یا زور میبستند و جنایات هولناک خود و فداکاری و شجاعت عظیم اهل بیت را از صفحات تاریخ پاک میکردند اما حضرت زینب(س) باید در کربلا باشد، فداکاری برادر و جنایتکاری بنیامیه را ببیند، سپس اسیر شود تا این حقیقت بزرگ محو نشود.
اسما و صفات پروردگار بیواسطه برخوردار است، در نتیجه اراده او را هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند بشکند. این لیاقت را به بهای زهد و پارسایی و ریاضت به دست آورده است. این گونه نیست که بدون هیچ تلاشی این دَهِش و موهبت الهی در اختیارش قرار گیرد. سفیر کربلا از آن جهت قهرمان است که راحتطلبی را برای خود ننگ و عار میدانست. او با زندگی در بلا و سختیها خو گرفته بود و پایداری و استقامت را در حوادث و بحرانهای زندگی بهترین زینت و آرایش انسان میدانست. وقتی آگاه شد برادر آهنگ سفر دارد، با وجود آگاه بودن از پیامد خطرناک آن، مشتاقانه به خیل بلاجویان پیوست و در کوران مصایب و سختیها، صبر و شکیبایی و صلابت خود را به ظهور گذاشت.
اگر با دید واقعبینانه به مسائل بنگریم، در مییابیم شیوه زندگی پیشوایان دین ما با سلوک بسیاری از مدّعیان همگونی ندارد. باید بدانیم تا زمانی که جامه زهد و پارسایی را به عنوان زینتبخش خود برنگزینیم، نه تنها به معرفت واقعی اهل بیت(ع) نمیرسیم بلکه دنیادوستی ما را از محضر آنان دور میسازد.
حضرت زینب(س) به تنهایی یک دانشگاه است. درسهایی که این بزرگآموزگار به نوع بشر میدهد، در واژههای علمی امروز نمیگنجد. دختر علی بنابیطالب(ع) در هر میدانی قهرمان است. در میدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سیاست و در تمامی ابعاد زندگیاش
اسطورهای بینظیر است. اوست که به صبر و استقامت معنا میبخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو میدهد؛ بر قامت غیرت و مردانگی لباس عزت میپوشد؛ بلا و مصیبت را خجل و شرمنده میسازد و در بند اسارت؛ امید به زندگی و شور و مبارزه و توان ستیز را شرمسار خود میکند.
آری زینب کبرا(س) این همه عظمت دارد، چه شده است که هنوز آن طور که باید و شایسته است شناخته نشده است؟! قهرمانی که با آن همه صراحت و قاطعیت خود را معرفی کرد، چه شده است که با همه تلاشهایی که برای شناختن او شده، باز میان ما غریب است؟ چرا چهره دلآرای او هنوز در پرده پندارهای ما زندانی است؟ چرا هنوز با هدف قیام امام حسین(ع) و ماهیت اسارت خواهرش، فاصله داریم؟! اگر مرام و شیوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگی قرار میگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستیز در مقابل کفر و بیداد آراسته میگردیدند، و زنِ دنیای امروز به جای خزیدن در لاک تجمل و زیور و خودآرایی، پا به میدان مبارزه مینهاد و عرصه را بر خودکامگانِ سودجو تنگ میکرد و به جای آنکه بازیچه دست قدرتهای شیطانی شود و موجبات فساد و تباهی خود و جامعه را فراهم آورد، عاملی برای ثبات و رشد جامعه به حساب میآمد.
زن معاصر برای رهایی از اسارت فرهنگ غرب، راهی ندارد جز آنکه زینب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگی خود برگزیند. بانویی که در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با کلامش بر او زخم میزند که به مرگ خود راضی میشود. بانویی که راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانویی که اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنههای مختلف سیاسی و اجتماعی و بر هم زننده معادلات سیاسی چیره بر جامعه است.
به امید آنکه با پیروی از آن حضرت و انتخاب شیوه زندگی ایشان در راه رستگاری گام نهیم.
منبع: ماهنامه پیام زن
بزرگبانویی در نگاهی گذرا
حضرت زینب(س) در محیط خانه نمونه والای یک دختر و زن خانهدار و همسر است. در اداره خانواده و تربیت فرزندان از مسائل تربیتی غافل نیست. عشق، خلوص و پارسایی از در و دیوار خانه بیآرایش و آلایش او میبارد. او در جامعه مظهر یک فرد مسئول در مقابل سرنوشت مردم است. طنین فریاد او همواره بر ضد منحرفان بلند است و اوج این پژواک را در کاخ یزید شاهد هستیم.بررسی ابعاد گوناگون زندگی سرتاسر افتخار و حماسی زینب کبرا(س) مُهر باطلی است بر ناآگاهانی که زن مسلمان را بسته در چادر و اسیر در کنج خانه میدانند. حضور آن بزرگبانوی اسلام در بزرگترین حادثه خونین تاریخ، جایی برای تردید و طرح شبهه نگذاشته است. زن امروز باید به پیروی از سفیر کربلا آنگاه که میخواهد مقاصد سیاسی اجتماعی خود را میان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب کبرا شجاعانه به همه جنبههای مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یک یا چند جنبه از خط مشی خود بسنده نکند و از سایر جنبهها غافل نشود. در آفاقی تیره و تار و در دورهای ظلمانی و در محیط خون و هراس (که هر نوع عاطفه و دغدغههای انسانی در سپاهیان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نمیبارید)، تازیانه حق از آستین شجاع زنی بیرون آمد و بر پیکره سفاکترین رژیم اصابت کرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامی را به دوش کشید و بدون هیچ ترس و تزلزل و هراسی بر دشمن تاخت و «پیروزی» پنداری را بر کام آنان به زهری کشنده مبدل ساخت. ظاهرا اگر چه اسیری ناتوان در بند بود اما فریادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر اندیشه اسلامی و انقلاب برادرش حسین بنعلی(ع) از دامن او در هر کجا که گام نهاد پراکنده شد. زینب کبرا(س) آن چنان در تاریخ قد برافراشت که حتی کسانی که عقیدهای به دین اسلام ندارند، در برابر آزادگی و ایستادگی بیمانند او سر فرود میآورند. این همه شگفتیها و تحیرها از آثار زنی آگاه و مسئول است که در دامن اسلام ناب محمدی(ص) و با اندیشه و فرهنگ اسلامی پرورش یافته است.
زن امروز که مشتاقانه به دنبال الگویی است تا در عین حضور در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی، پاکدامنی او آلوده نشود، میتواند و باید از حضرت زینب(س) پیروی کند. آشنایی با زندگی آن بانوی بزرگوار و ملاکهای ارزشی ایشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و اندیشه اسلامی میکشاند و او را بر چشمانداز بلندی مینشاند و قلههای سربلند اخلاق و انسانیت را در او قرار میدهد. چنان که امنیت درونی او را به برکت پارسایی و زهد و نجابت تأمین میکند. نیز حریم عفاف و پاکدامنی او را با سلاح غیرت و شجاعت حفظ میکند، و سرانجام در سایه تعالیم آن بزرگبانو، خویشتن را در آب زلال عاطفه پیدا میکند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، امید و شور زندگی به او بازمیگردد. نیازمندیها و تسکین دردها و رنجهای زن امروز در آموزههای زندگی پربار زینب کبرا(س) نهفته است، زیرا به طور کامل، بیانگر شخصیت زن مسلمان است. او تفسیر حرمت و آیه احترام و بزرگداشت است.
در برههای کوتاه از تاریخ اسلام درخشید و کارهای سترگ را به یادگار گذاشت که پس از گذشت قرنها هنوز به دیده اعجاز و شگفتی به آنها نگریسته میشود. رهبری نهضت خونین برادر در سرزمین بیگانه، جنگ تبلیغی با تحریفگران پیامهای عاشورا، دلجویی از کودکان و زنان داغدیده، حفظ تعادل و ثبات روحی، فریاد ویرانگر علیه بیرحمترین دژخیم زمان، تحمل سختی اسارت عزیزان و خود، گرسنگی و خستگی طاقتفرسا و ... همه از افتخارات بیمانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه این رادمردیها مایه سربلندی و مباهات زنی است که از سینه عصمت شیر نوشیده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش یافته است.
در این نوشتار سعی شده چهره سیاسی ـ اجتماعی حضرت در حد امکان شناسانده شود تا آزادگان در پی انتخاب اسوهای کامل، به بیراهه نروند و دل و جان به کسی بسپارند که عظمتش بلندتر از تاریخ و فراتر از عصاره قلم و بیان است.
پرورشی بیمانند
زینب کبرا(س) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونهای تربیت شد که در برابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها خم به ابرو نیاورد بلکه چون کوهی استوار و محکم، ناگواریها و سختیها را در آسیاب ارادهاش به خاک مبدل ساخت. درخشش صلابت بینظیر حضرت زینب(س) در صفحات تاریخ، عقول همه اندیشوران را شگفتزده میسازد.خودسازی در پرتو تجاربی سخت
زینب کبرا(س) از کودکی در میدان زهد و پارسایی با انواع رنجها و دردها خو گرفت تا جایی که مصیبت را نعمت و بلا را رحمتی از پروردگار میدانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنیا با زهد و پارسایی بیمه کرد که اگر کوهها متلاشی و زمینها از هم میشکافت، در اراده محکم او خللی وارد نمیشد.زینب کبرا(س) در شش سالگی شاهد شکستن درخت پر ثمر انسانیت و رهبر جامعه اسلامی و آخرین پیامبر خدا بود. در حالی که خود گریان و پریشان بود، از حال والدین و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن کم، غم سنگینی جای گرفت. او با این مصیبت بزرگ و تحمل آن درد جانکاه، قدم بر اولین پله تسلیم و رضا نهاد که آخرین منزل سالکان الی اللّه است. آنچنان در این مکتب کوشا و هوشیار بود که به آخرین درجات
گویی مانایی نام حضرت زینب(س) در تاریخ، به قیام امام حسین(ع) و نامیرایی قیام امام به پیام حضرت زینب است، زیرا یکی از روشنترین ابعاد و زوایای قابل تحلیل و بررسی قیام حسینی را میتوان از پیام زینبی برگرفت.
حضرت زینب(س) تاریخگوی نهضت سیدالشهدا است.
تسلیم و رضای بر حق رسید تا توانست وظیفه سنگین خود را در انجام رسالت پیام خون و شهادت شهیدان عاشورا به فرجام رسانده، ندای آنان را به جهانیان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندی از این اندوه جانکاه نگذشته بود که شاهد طرح انحرافی سقیفه بنیساعده شد. او انحراف انقلاب جهانی اسلام را از مسیرش به چشم دید و کوششهای بیامان مادرش را برای جلوگیری از انحراف مشاهده کرد. در مسجد جدش رسول اکرم(ص) همراه مادرش و جمعی از زنان بنیهاشم شرکت کرد و شنید که مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنید که در پایان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فریاد زد: «هان! این شتر و این بار! ببرید و بخورید!!»
پس از گذشت چند روز از این رخداد، دختر علی بنابیطالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پی آن وداع مادر با علی بنابیطالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مکتب پدر، آن بزرگمرد راستین اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز که مولای متقیان علی(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زینب کبرا همراه برادرانش از تمامی شئون ممالک اسلامی زیر فرمان پدر و مسائل حاکم بر جوّ و محیط سیاسی آن روز به خوبی آگاهی داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوی را به خوبی میشناخت و از اهداف و نظریات و تفکرات آنان به خوبی آگاه بود.
آموزش و پرورش اسلامی
آنگاه که امام نخستین شیعیان پس از درگیری با فتنه ناکثین، مصلحت را در آن دید که به کوفه مهاجرت کند، حضرت زینب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهیِ کوفه شد. شخصیت والای زینب کبرا(س) در پشت پرده برای کوفیان پنهان نماند، بلکه به مرور زمان متوجه مقام علمی و سیاسی او شدند و از امام درخواست کردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهرهمند شوند. مولای شیعیان با این پیشنهاد موافقت کرد. از آن پس خانه زینب(س) نه تنها پناهگاه بیچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلکه مکتب تعلیم و تربیت نیز به حساب میآمد. فعالیتهای اجتماعی و مذهبی ایشان به مقتضای زمان در کوفه بیانگر مسئولیت سنگین زن مسلمان در جامعه اسلامی است.زینب کبرا در کوفه میدید که سنگ اوّل انحراف در دین بنا گذاشته میشود. میدید چگونه حاکم شام و «عمروعاص» قرآن را وسیله دستیابی بر آرزوهای خود قرار دادهاند. نیز شاهد بود فرصتطلبان و خودخواهانی چون ابوموسی اشعری، پنهانی برای معاویه کار میکنند، و پیگیرانه علیه حضرت علی(ع) اقدام مینمایند. عالمهای که استاد ندیده بود، به خوبی از گمراهان گمراه کننده جامعه آگاه بود و حربه ریا و تظاهر آنان را در زیر پوشش اسلام میدید و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمایی علاقهمندان و دلهای مؤمن کوشا بود.
مادر مصیبت!
این چنین زندگی زینب کبرا(ص) در کوفه ادامه داشت تا آنکه شمشیر زهرآلود ابنملجم فرق مولای متقیان علی بنابیطالب(ع) را شکافت. شهادت پدر و جدایی از او برای دخترش بسیار سخت و گران بود، چرا که پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سایه مهر پدر آرامشبخش روح و جان داغدار او بود اما حال باید داغ دوری از پدر را بر دیگر دردهای خود بیفزاید و شاهد بیوفاییهای مردم و توطئههای حساب شده دشمنانی چون معاویه علیه برادرش حسن بنعلی(ع) باشد. پس از آنکه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه شد، به همراه برادران و خانوادهاش به مدینه بازگشت. بانوی خردمند بنیهاشم به خوبی آگاه بود مردم چگونه امام معصومی چون امام مجتبی(ع) را فدای آمال و آرزوهای شیطانی خود کردند. او در رنجهای برادر سهیم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتی اهانت به جنازه آن عزیز و از این همه درد چه داغ عظیمی بر سینه سوختهاش نهاده شد.پیامرسان کربلا
روشنترین و باشکوهترین دوران زندگانی حضرت زینب(س) را میتوان دورانی دانست که در کنار سرور شهیدان، عشق و شهادت را همراهی میکرد. اگر چه تاریخ زندگی ایشان را از تولد تا آغاز حرکت امام حسین(ع) به سوی کربلا میتوان به صورت پراکنده در تاریخ یافت، اما نقاط مبهم و ناگفتهای باقی است، گرچه سالهای آخر زندگی آن بزرگبانو، یعنی از زمانی که حرکت خود را با امام حسین(ع) آغاز کرد، روشن و با عظمت در تاریخ ماندگار شده است. گویی مانایی نام حضرت زینب(س) در تاریخ، به قیام امام حسین(ع) و نامیرایی قیام امام به پیام حضرت زینب است، زیرا یکی از روشنترین ابعاد و زوایای قابل تحلیل و بررسی قیام حسینی را میتوان از پیام زینبی برگرفت.زینب(س) سمبل زنی شجاع، مدبر و لایق رهبری گروهی مصیبتزده
در اوضاع و شرایطی بسیار سخت و بحرانی بود. مدیریت بحران را باید در رفتار او بجوییم.حضرت زینب(س) تاریخگوی نهضت سیدالشهدا است.
عقیله بنیهاشم با تاریخ کربلا در حرکت است و تمام حوادث و رخدادها با زینب کبرا ارتباط دارد. بر این اساس میتوان گفت تاریخ کربلا همان گونه که بخش عظیمی از تاریخ زندگی امام حسین(ع) را در بر دارد، بخش باشکوهی از تاریخ زندگانی این اسوه صبر را نیز تشکیل میدهد. از اینرو نمیتوان زندگی حضرت زینب(س) را بدون واقعه سترگ کربلا و جدای از آن بررسی کرد؛ گرچه فقط به گوشههایی از واقعه سال 61ه••• .ق که در ارتباط با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حضرت زینب است اشاره میشود.الگوی شکیبایی
تاریخ، زنی صبورتر از حضرت زینب ندیده است. در واقعه کربلا پسرانش در برابر دیدگان او سر بریده شدند اما شیون نکرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پیشوایش امام حسین(ع) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسیدند و باز بردباری پیشه کرد. زینب(س) سمبل زنی شجاع، مدبر و لایق رهبری گروهی مصیبتزده در اوضاع و شرایطی بسیار سخت و بحرانی بود. مدیریت بحران را باید در رفتار او بجوییم. گرچه او نیز به ظاهر اسیر و بسته به زنجیر بود و مصیبتها و ناملایمات، بدن او را فرسوده کرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبری میکرد و چنان صبری سترگ و عظیم داشت که برای هیچ کدام از افراد بشر رسیدن به این حد صبر ممکن نیست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.وقتی بانگ رحیل و کوچ در یازدهم محرم سال 61 از وادی کربلا سر داده شد و برای آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد کسانشان گذر دادند، امام زینالعابدین(ع) نگاهی حزین بر پیکر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. این نگاه از دید ریزبین حضرت زینب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه میبینی تو را غمین نکند. به خدا سوگند که این حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمویت نیز اتفاق افتاده بود. حال آنکه خداوند عهدی از گروهی از امت ستانده که فراعنه خاک آنها را نمیشناسند، ولی نزد اهل آسمان آشنایند؛ که این اعضای پاره پاره و تکه تکه و این اجساد به خون تپیده را جمع و دفن کنند. در این بیابان پرچمی برای مزار پدرت (سرور شهیدان) نصب میکنند که هیچ گاه نشان قبرش ناپدید نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران کفر و گمراهان بر نابودی مزار او بکوشند اما هیچ اثر نکند جز اینکه اثر او ظاهرتر و کار او نمایانتر شود.»
خطبه توفنده
کاروان اسرای اهل بیت پس از تحمل رنجهای بسیار در حالی وارد کوفه شدند که شهر برای پیروزی یزید آذین بسته شده بود. کاروانیان و به ویژه حضرت زینب وقتی کوفه را با آن منظره دیدند، دردشان افزون شد، چرا که کوفه شهری آشنا نزد آنان بود. روزگاری سفیر کربلا به عنوان بانوی مجلله به همراه پدر و خانواده خود در کمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان کوفه ریزهخوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود کوهی از غم، حضرت زینب پرده سکوت و اشک را در هم ندرید زیرا سیاستمداری با درایت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و میخواست با همه ناراحتی و دشواری اوضاع، ادای رسالت کند و پیام خون شهیدان را به گوش مردم برساند، و ماهیت رژیم خیانتکار یزید را آشکار سازد.علاوه بر آن با بیان فجایع دلخراشی که کارگزاران یزید بر خاندان نبی اکرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قیام علیه آنان فرا خواند.
حضرت زینب به مردم اشاره کرد ساکت باشند. نفسها در سینه حبس شد و زنگها از صدا افتاد. سپس زینب(س) به نیکویی به حمد و ثنای پروردگار پرداخت. چون به نام مبارک پیامبر اکرم(ص) رسید، بر او به نیکویی درود فرستاد و این شروع شکوهمند خطبه ایشان بود که با صدای گیرا و سخن راستین خود توجه همگان را به خویش جلب کرد، سپس با شجاعت و شهامت تازیانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به یاد مردم کوفه آورد که عهد خود را شکستند چرا که آنان مردمانی با صفات زشتِ خدعه و تزویر، بیایمانی و چاپلوسی هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا کردن کوفیان اشاره به زیانهایی کردند که آنها از
عبیداللّه:
حمد خدای را که شما را رسوا کرد و مردانتان را کشت و دروغتان را آشکار ساخت.زینب(س):
حمد خدای را که ما را به پیامبرش کرامت بخشید و از آلودگیها پاک گردانید،پسر زیاد رسوا نمیشود مگر فاسق و دروغ نمیگوید مگر فاجر و آن چیزی است که ما از آن به دوریم.ابنزیاد:
کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟
زینب(س):
از خداوند در باره برادرم جز نیکویی و احسان ندیدم.
او و یارانش افرادی بودند که خداوند برای آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود به سوی جایگاه تعیینشده خود رفتند ای زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند.
کشتن سبط پیامبر(ص) نصیبشان شده است و آنان را از عذاب خدا بیم دادند و فرمودند:
«آوخ! که بد توشهای برای خویش گرد آوردید و چه بد باری را برای روز رستاخیزتان بر دوش خویش نهادید. حسرت و سرنگونی بر شما باد! تلاشتان به نومیدی گرایید و دستهاتان بریده شد. سوداگریتان به زیان انجامید و به خشم خدا گرفتار آمدید و مُهر خواری و بیچارگی بر پیشانیتان زده شد.»
در ادامه سفیر کربلا تمام مسئولیت حوادثی را که رخ داده بود، بر دوش آنها افکند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نیفکنند و از سهلانگاریشان در دنیا و آخرت ترساندشان؛ زیرا در دنیا ننگی بود که هیچ گاه از دامانشان زدوده نمیشد و در آخرت، غضب الهی بود.
حضرت زینب(س) چنین صریح با مردم کوفه در بازار سخن گفتند که اشک از دیدگان آنان جاری شد چرا که بانوی فرزانه بنیهاشم سخنی جز حق نگفتند، کوفیان با حق ناآشنا نبودند، ولی از یاری کردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانی که فاطمه صدیقه(س) با صدای پرطنین و صاعقهوار خویش خطابشان کرد؛ همین گونه بود آهنگ صدای امام علی بنابیطالب(ع) در آخرین سخنرانیهایش برای مردم کوفه.
این یکی از مهمترین درسهایی است که مبلّغان قیام حسینی باید از حضرت زینب(س) بیاموزند که به طمع دنیا یا ترس از حاکمان، با باطل سازش نکنند. خطابه ایشان در بر دارنده عوامل روانی و برخوردار از عاطفهای جوشنده و توفنده بود تا آگاهیبخشی معنوی و ابراز دوستی صادقانه با رهبران راستین و دعوت صریح آنها و دادن مسئولیت مستقیم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز باید به پیروی از سفیر کربلا آنگاه که میخواهد مقاصد سیاسی اجتماعی خود را میان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب کبرا شجاعانه به همه جنبههای مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یک یا چند جنبه از خط مشی خود بسنده نکند و از سایر جنبهها غافل نشود. در تمام این خطبه غرّا روی سخن آن بزرگبانو با مردم است و خود را مستقیم با ابنزیاد و یزید طاغی روبهرو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پیرامون مسئولیت مردم در برابر اعمالشان است. این گونه سخن گفتن، بیانگر جامعهشناسی و مردمشناسی بزرگبانوی کربلاست. زن امروز باید جامعهشناسی را از بانوی سیاستمدار صحرای کربلا بیاموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبی سخن بگوید و آنها را مخاطب قرار دهد.
رسواکننده سرکشان
عبیداللّه بنزیاد پس از آنکه خبر سخنرانی افشاکننده سفیر کربلا را در بازار کوفه دریافت کرد سخت هراسناک شد، چرا که گمان میکرد با کشتن حسین بنعلی(ع) و یارانش، به آمال دیرینهاش رسیده است حتی تصور میکرد فرزندان اسیر ایشان به صورت کبوتران پر و بال شکستهای در دستش خواهند بود که برای حفظ جانشان آماده هر نوع معاملهای با او خواهند بود. اما نطق ملکوتی عقیله بنیهاشم و افشای حقایق کربلا او را از خواب خیالبافانه بیدار کرد. او برای خنثی کردن تأثیر خطبه حضرت(س) با عجله دست به کار شد. از آنجا که اهل جدل بود، تصمیم گرفت اسرا را به حضور بطلبد و با نشان دادن هیبت مجلس شاهانه و سخنان نیشدار و تهدیدآمیز خود، اثر خطابه را در اذهان مردم پاک کند و خود را قهرمان و پیروز، و ایشان را مغلوب و شکستخورده جلوه دهد. با این پیشبینی، مجلسی باشکوه برای ایجاد رعب و وحشت در دل بزرگقهرمان کربلا ترتیب داد.ابنزیاد تصور میکرد دختر علی بنابیطالب(ع) با ترس وارد مجلس میشود و عذر تقصیر میخواهد، به جرم خطبهای که در بازار کوفه ایراد کرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانویی شد که کمترین اعتنایی به شکوه ظاهری آن نکرد و بر خلاف انتظار به جایی که از پیش برایش آماده شده بود نرفت و به همراه دیگر اسرا به گوشهای رفت. چگونگی ورود سفیر کربلا به قدری برای ابنزیاد غیر منتظره و ناراحتکننده بود که خود را به نفهمی زده و از نزدیکان خویش پرسید:
«زنی که با این همه تکبر و غرور بر ما وارد شد کیست؟»
آری حتی گام برداشتن زینب کبرا(س) و طریقه لباس پوشیدن ایشان و انتخاب جایگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوی فرزانه بنیهاشم در دربار عبیداللّه بنزیاد برای تمام زنان عالم درسی است که چگونه از جلوههای زنانه خود در راه اهداف الهی و معنوی استفاده کنند.
ناگهان عبیداللّه برآشفت و آتش کینه و انتقام از وجود او زبانه کشید و با لحنی اهانتآمیز گفت: «حمد خدای را که شما را رسوا کرد و مردانتان را کشت و دروغتان را آشکار ساخت.» گرچه سخن گفتن برای زینب، عارفه اهل بیت با فردی چون ابنزیاد ناخوشایند بود اما به ناچار یاوهگوییهای او را بیپاسخ نگذاشت و نغمه شوم و کفرآمیز او را در گلو خفه کرد و فرمود:
«حمد خدای را که ما را به پیامبرش کرامت بخشید و از آلودگیها پاک گردانید، پسر زیاد رسوا نمیشود مگر فاسق و دروغ نمیگوید مگر فاجر و آن چیزی است که ما از آن به دوریم.»
ابنزیاد پرسید: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟»
سفیر کربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نیکویی و احسان ندیدم. او و یارانش افرادی بودند که خداوند برای آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود به سوی جایگاه تعیینشده خود رفتند اما به زودی پروردگار بین تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع میکند و در آنجا تو را به محاکمه میکشند. ای فرزند زیاد! در آن روز برای تو جایگاهی است که باید برای دادن جواب آماده باشی، چگونه میتوانی این گناه عظیم را پاسخ دهی. ای زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند.»
یاری جستن از پروردگار
بدین گونه زینب کبرا(س) دختر رشید علی(ع) بدون اینکه هراسی به دل راه دهد با سخنان کوبنده و شکنندهاش ابنزیاد را در برابر دیدگان مردمی که به قصد قدرتنمایی خود در آن مجلس جمع کرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.ابنزیاد تصور میکرد دختر علی بنابیطالب(ع) با ترس وارد مجلس میشود و عذر تقصیر میخواهد، به جرم خطبهای که در بازار کوفه ایراد کرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانویی شد که کمترین اعتنایی به شکوه ظاهری آن نکرد.
حضرت در برخورد خود با ابنزیاد نشان داد مؤمن ـ هر چند در اسارت باشد ـ هیچ گاه در برابر دشمن ـ هر چند قوی و قدرتمند ـ سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چیز سبب شد زینب کبرا در عین روبهرو شدن با آن همه مصایب در پاسخ ابنزیاد که سؤال کرد «کار خدا را با اهل بیت خود چگونه یافتی؟» فرمود: «مشکلات، مصیبتها و سختیهایی که در راه خدا دیدم، همه برایم زیبا بود.»؟ آیا به راستی کشته شدن عزیزانی چون برادر، فرزند، برادرزاده و ... برای یک زن زیباست؟! آیا آتشسوزی خیمهها، غارت آنها، سرگردانی کودکان و پریشانی زنان و اسیری آنان و گردانیدن اهل بیت در کوی و برزن زیباست؟ چگونه ممکن است این همه سختی و مصیبت زیبا باشد؟ فقط یکی از این مصایب و سختیها میتواند انسان پر مدعای مدرن قرن بیست و یکم را از پا در آورد تا به زمین و زمان ناسزا گوید و همه عرشیان و فرشیان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست کند که چرا دچار چنین مصیبتی شده است! چه چیز سبب شد زینب کبرا(س) همه مصایب و سختیها را زیبا ببیند؟! زیبا دیدن چگونه قابل توجیه است؟
خداشناس حقیقی بنیهاشم خود را بنده حق میدید و سربلندی خود را در گرو انجام وظیفه الهی خود میدانست. در مسیر عمل به وظیفه، شهادت انسان کاملی چون حسین بنعلی(ع) و یاران فداکارش و اسارت اهل بیتش و همه ناگواریها، گوارا و شیرین و زیباست. این جهانبینی مؤمن است که هر آنچه از سوی خدا به او میرسد، همه را خیر و زیبا میبیند زیرا که خداوند برای بندگانش جز خیر نمیخواهد و این نگرشی توحیدی و زیبا به تمام پدیدههای جهان هستی است و به قول خواجه حافظ شیرازی:
همه شکوه و عظمت و سربلندی بزرگبانوی خردمند بنیهاشم در برابر قدرت ابنزیاد، از توان ایمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. این همه اطمینان و بیهراسی را حضرت زینب از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد. آدمی باید بداند با یاد و ذکر خدا هیچ گاه به بنبست نمیرسد و شکست نمیپذیرد. چنان که امام حسین(ع) به بنبست نرسید و ذلت بیعت با یزید را نپذیرفت و با تسخیر دلهای مؤمنان پیروز شد و عاشورا بزرگترین جاذبه دلهای باایمان شد. حضرت زینب(س) ادامهدهنده راه حسین بنعلی(ع) و شاگرد مکتب ایشان بود و با سخنان خود به شوکت و عظمت نهضت خونین کربلا افزود.
عبیداللّه گمان میکرد دختر علی بنابیطالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِکْوه میبرد اما دید هر بار نهیب او کوبندهتر و حملاتش شدیدتر شد و چنان بنای خروشیدن را گرفت که هول و هراس بر دل او و تمامی کارگزارانش افکند و در همه حال سعی داشت بُعد سیاسی و حماسی اسارتش را بر هر چیز چیره گرداند تا روح حماسی حرکتش هر چیزی را تحت تأثیر قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانی در بستر تاریخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به کام خشکیده مردگان تاریخ بریزد و آرایش و زینت هر قیام و جنبشی باشد.
جنبشی بر ضد یزیدیان
عبیداللّه در زیر ضربات و حملات کوبنده کلام آتشین عقیله بنیهاشم چنان درمانده شد که اقامت آنان را حتی برای یک روز در کوفه، خطری بزرگ برای حکومت خود دانست، بنابراین نامهای به یزید نوشت و چگونگی ماجرای شهادت امام حسین(ع) و یارانش و نیز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست که در مورد اسرا تصمیم بگیرد. یزید در پاسخ فرمان داد کاروان اسرا با سرهای شهدا به شام روانه شوند.روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانی، خود را پذیرای ورود خارجیان و کافران (بنا به تبلیغ رسانههای حکومتی بنیامیه) کرد! کاروان اسرای اهل بیت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذین بسته شده دمشق ـ به مناسبت پیروزی یزید ـ به زندانی برده شد. پس از چندی یزید به شکرانه پیروزی بر حسین بنعلی(ع) مجلسی باشکوه آراست و از بزرگان شام و دیگر مناطق دعوت کرد و زینتبخش محفل خود را سرهای بریده شهدای کربلا قرار داد! در چنین حالی پذیرای اسرای خاندان نبی گرامی اسلام شد. به محض ورود حضرت زینب(س) به مجلس و دیدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صدای حزین دادِ سخن داد:
«ای حسین! ای حبیب خدا، ای فرزند مکه و منا، ای پسر فاطمه زهرا، ای دخترزاده مصطفی ...» ناله سفیر کربلا چنان دلها را دگرگون کرد که مجلس طرب و شادی را مبدل به مجلس غم و سوگواری نمود!
یزید شروع به سخن کرد و با سخنان کفرآلود و خوفانگیز خود مقدسات اسلام را بیشرمانه انکار کرد و کشتن حسین(ع) و این همه اطمینان و بیهراسی را حضرت زینب از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد.
آدمی باید بداند با یاد و ذکر خدا هیچ گاه به بنبست نمیرسد و شکست نمیپذیرد.
یارانش را به انتقام کشتههای کفار قریش در جنگ بدر قلمداد کرد. در آن جوّ رعبآور، یزید به یاوهسراییهای خود ادامه داد و قصد آن را داشت که به کلی پرونده خاندان پیامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پایان یافته اعلام کند و ارزشهای دوران جاهلی را گستاخانه زنده نماید!
در آن فضای مرگبار و بهتانگیز حاکم بر مجلس، شیرزنی اسیر در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد یزید مقصود خود را عملی سازد و ارزشهای دوران جاهلی را بار دیگر زنده سازد. او بیان کرد:
«ستایش پروردگار جهانیان و درود بر جدم سرور پیامبران، قول خدا راست در آمد که فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤوا السُّوءَ أَن کَذَّبوُا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانوُا بِها یَسْتَهْزِئونَ ...».
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغین طاغوت، سرش را به سنگ کوفت و با بیان قدرت پایانناپذیر الهی، قدرت مادی یزید را کوچک شمرد و فرمود:
«یزید! راستی تو بر این باوری اکنون که عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ کردهای و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو میگردانی و بر ما چیره شدهای، ما نزد خدا هم این گونه خوار و بیمقدار هستیم؟ خیال میکنی چون پیروز شدی، نظر کرده خدایی و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداختهای و با غرور به اطراف خود مینگری و شادمان مشت بر سینه میکوبی و خرسندی که چرخ دنیا بر مراد تو میگردد و کارها مطابق خواست تو نظام میگیرد و حکومتی که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختی آهستهتر! چنین از روی نادانی سرود پیروزی مخوان. آیا فراموش کردهای که خداوند میفرماید: «و لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا أنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لاِءَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادوا إِثْما ...»
آغاز خطبه، هجومهایی پی در پی است و هیچ ملاحظهای در آن با طاغوت دیده نمیشود. هر چه هست زبونی سلطنت و ریشخند کردن شکوه ظاهری آن و یادآوری عظمت خدای بلندمرتبه است و اینکه ملاک نزدیکی به خدا، رسیدن به حطام دنیا و چیزی از متاع فرسوده آن نیست.
آنگاه بزرگبانوی اسلام، یکی از گناهان بزرگ یزید را به خاطرش آورد و آن گناه عظیم، گرداندن دخترکان نبی گرامی اسلام(ص) در کوچه و خیابانها بود و به او سرکوفت زد: تو فرزند «طلقاء» ـ آزادشدگان ـ هستی و پیامبر پدران تو را پس از فتح مکه، زمانی که بر آنان چیرگی آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آیا این عدالت است که دختران پیامبر از دهها کوی و برزن عبور داده شوند، در حالی که هیچ حامی و پشتیبان نداشتند؟!
مفسر آگاه قرآن
به این ترتیب حضرت زینب(س) پس از آنکه پرده قدرتِ گذرایی را که جلو چشم یزید را گرفته بود و بدان مینازید از مقابل چشمش کنار زد، او را سخت کوفت و در برابر دیدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا کرد؛ همچنین نشان داد یزید با اسلامی که به نامش بر تخت حکومت تکیه زده، هیچ همگونی ندارد، چرا که هنوز کینه پیروزی اسلام بر کفر در روز بدر را در دل دارد.در ادامه با آنچه در کلام آتشین دختر حیدر کرار در دربار یزدی شاهد هستیم آن است که: سفیر کربلا برای اینکه به یزید پاسخ عقلانی کوبنده دهد، با تمسک به آیات شریف قرآن جوابی مناسب داد. انتخاب آیات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط کامل ایشان بر قرآن کریم است. خطبه کوبنده سفیر کربلا چنان اوضاع مجلس آراسته یزید و او را آشفته کرد که یزید دچار سردرگمی شد و ترسید با افشاگریهای دختر علی بنابیطالب(ع) پایههای حکومتش دچار تزلزل شود. ترس زمانی بیشتر شد که حضرت زینب(س) در مسجد شام هنگامی که امام سجاد(ع) مشغول ایراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فریادهای رسا آن امام را یاری کرد.
رویکردها و آموزههای مبارزه زینبی
قیام امام حسین(ع) آغاز مبارزه و شکلگیری آن است اما ادامه مبارزه و هدایت آن در مسیر واقعیاش حاصل اسارت حضرت زینب(س) است. بدیهی است ادامه مبارزه با حفظ ماهیت آن، کاری بس دشوار بود از اینرو سفیر کربلا سعی داشت مبارزهاش را بر اصولی تغییرناپذیر (که از مبانی قرآن و سنت نبوی مایه میگرفت) پایهریزی کند. مهمترین اصولی که از کلام آتشین زاده حیدر کرار در کاخ یزید برداشت میشود، عبارت است از:1ـ شکست دشمن: زینب کبرا(س) بر اساس منطق قرآن ددمنشیهای یزید را در باب به شهادت رساندن امام حسین(ع) و اسارت اهل بیتش را پیروزی یزید ندانست بلکه آن را مهلتی دانست تا یزید بر گناهانش بیفزاید.
2ـ افشای ماهیت دشمن: عقیله بنیهاشم پیشینه خانوادگی یزید را در جمع سران و بزرگان محفلش آشکار ساخت و یادآور شد خاندان یزید یا آلسفیان هیچ گاه با اسلام و پیامبر رابطه خوبی نداشتهاند، در ادامه ثابت کرد جنگ یزید با برادرش، جنگ قومی و یا ملی و یا حتی رقابت برای رسیدن به قدرت نبود بلکه جنگ کفر و ایمان و جنگ غرور جاهلیت با تمامی ارزشهای اسلامی است.
3ـ مرگ در راه مبارزه، نابودی نیست: بزرگبانوی خردمند بنیهاشم ضمن زبون کردن یزید، با بیان شجره ناپاک خانوادگیاش، به ارزیابی قیام خونین کربلا پرداخت و روح شهادتطلبی را خاستگاه حرکت و قیام اسلامی قرار داد و آن را به عنوان رمز پیروزی و بقا و ثبات حکومت اسلامی در طول تاریخ قلمداد کرد.
4ـ قدرت دشمن را پوشالی دانستن: زینب(س) در ادامه نطق آتشین خود، یکی یزید! راستی تو بر این باوری اکنون که عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ کردهای و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو میگردانی و بر ما چیره شدهای،ما نزد خدا هم این گونه خوار و بیمقدار هستیم؟ خیال میکنی چون پیروز شدی،نظر کرده خدایی و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداختهای و با غرور به اطراف خود مینگری و شادمان مشت بر سینه میکوبی و خرسندی که چرخ دنیا بر مراد تو میگردد و کارها مطابق خواست تو نظام میگیرد و حکومتی که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختی آهستهتر! چنین از روی نادانی سرود پیروزی مخوان.
دیگر از اصول مبارزه را ترسیم کرد و آن توخالی و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حیات هر ستمگری است و هر ستمکاری، زمانی که احساس قدرتمندی میکند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستایش کنند. یزید نیز خود را در اوج پیروزی میدید و مست باده قدرت بود اما زینب کبرا(س) با مطرح کردن پوشالی بودن قدرت او تمامی شیرینی پیروزی را در کامش مبدل به تلخی زهر کرد.
5ـ ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حیدر کرار(ع) در حالی که ریسمان بر گردن داشت و در کاخ مجلل و باشکوه یزید، حکمران شام قرار گرفته بود، بدون هیچ ترس و اضطرابی دادِ سخن داد، چون با ایمان قلبی که داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش کوچک و بیارزش بود که خداوند در دیده و جانش بزرگ و عظیم. بنابراین بدون هیچ ترس و واهمهای نطق آتشین خود را در برابر تمامی انسانهای به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جاری کرد.
6ـ جاودانگی آثار مبارزه: با اطمینان کامل به آینده درخشان قیام برادرش و آگاهی به آثار جاویدان و فراگیر آن در تاریخ، خطاب به یزید فرمود:
«ای یزید! هر چه میتوانی در راه دشمنی ما مکر و حیله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نمیتوانی نام ما را از خاطرهها و صفحه تاریخ محو نمایی!...»
زینب کبرا(س) براساس اعتقاد عمیق خود به قرآن به خوبی میدانست تمامی نقشهها و توطئههای یزید بر باد است و آنچه در آینده تاریخ میدرخشد، آثار قیام خونین برادرش است.
7ـ هدفداری: در پایان خطبه آتشین، زینب کبرا فرمود:
«اکنون حمد میکنم خدای را که آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پایان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال میخواهیم که ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما تکمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشینی ما را از آنها نیکو مقرر فرماید، زیرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را کافی است و او نیکو وکیلی است.»
حضرت هدف از آفرینش بشر را به معرفت حق رسیدن و در جوار رحمت او آرمیدن میداند و معتقد است وقتی بندهای به خدا پیوست و در هیچ وضعی خود را از او جدا ندید، آنگاه تلخی و شیرینی، مرگ و حیات همه و همه در نظرش یکسان است.
پاسداری از حریم خاندان نبوت
در این سفر، دختر فاطمه زهرا(س) به رسالتهای متفاوتی که بر عهده داشت، توجه داشت و آنها را به انجام رساند. یکی از رسالتهایی که علاوه بر دفاع از خون شهدا، بر عهده داشت، دفاع از حریم عصمت خاندان رسول اکرم(ص) بود. در مجلس آراسته یزید سیمای رنجور و غمین اما زیبای دختر امام حسین(ع) ـ فاطمه ـ توجه مردی از اطرافیان یزید را به خود جلب کرد. مرد خواسته خود را به یزید بازگو ساخت. حضرت زینب(س) با شنیدن این سخن چنان برآشفت و پاسخ دندانشکنی به خلیفه داد که آن مرد و یزید از خواسته نا به حق خود پشیمان شدند. با این اگر مرام و شیوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگی قرار میگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت،رشادت، شهامت و ستیز در مقابل کفر و بیداد آراسته میگردیدند، و زنِ دنیای امروز به جای خزیدن در لاک تجمل و زیور و خودآرایی، پا به میدان مبارزه مینهاد عاملی برای ثبات و رشد جامعه به حساب میآمد.رفتار بانوی خردمند بنیهاشم نه تنها به زن مسلمان بلکه به هر انسان آزادهای آموخت چگونه از حیثیت انسانی خود در برابر حتی قویترین قدرتمندان روزگار دفاع کند تا کوچکترین آلودگی دامن عفاف او را لکهدار نسازد؛ نیز نشان داد که حجاب زن، حرم حفظ پاکی و عصمت اوست.
رسوایی طاغوت
خطبه کوبنده سفیر کربلا چنان اوضاع مجلس آراسته یزید و او را آشفته کرد که یزید دچار سردرگمی شد و ترسید با افشاگریهای دختر علی بنابیطالب(ع) پایههای حکومتش دچار تزلزل شود. ترس زمانی بیشتر شد که حضرت زینب(س) در مسجد شام هنگامی که امام سجاد(ع) مشغول ایراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فریادهای رسا آن امام را یاری کرد. یزید که بیم داشت مبادا قشر عمومی جامعه که از حقایق کارهای او و خاندانش بیاطلاع بودند، متوجه شوند و سر به شورش و قیام بردارند، برای اینکه خود را از چنین خطر بزرگی وا رهاند، راهی جز دلجویی و عذرخواهی از اسیران ندید تا بدین وسیله جوّ شام را آرام کند و پرده بر اعمال نادرست خود بکشد.از روی تملق و چاپلوسی به عذرخواهی و پوزش متوسل شد تا شاید بدین وسیله راه نجاتی یابد و خود را از وضع خطرناکی که در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراین پس از آنکه گناه قتل امام حسین(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بیت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمایل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نمیخواهند به مدینه بازگردند.
از آنجا که بانوی شجاع اسلام قصد داشت بیشتر با مردم سخن بگوید و آنها را در جریان فاجعه دردناک صحرای کربلا قرار دهد و از این ره نهضت خونین برادر را به بهترین شیوه معرفی کند، فرمود: «پیش از هر چیز باید برای کشتگان خود سوگواری کنیم»
یزید به خوبی از منظور سفیر کربلا آگاه بود، ولی در وضعی قرار داشت که نمیتوانست پاسخ منفی دهد. از اینرو دستور داد سه روز برای کشتگان کربلا عزاداری کنند. زینب کبرا(س) به رغم خستگی زیاد مصمم بود در هر فرصتی جنایتهای یزید را بدون ملاحظه شماره کند و بر رسوایی او بیفزاید.
روانه کردن کاروان به مدینه
پس از برپایی مراسم سوگواری شهدای کربلا در شام، چنان از اعتبار و نفوذ یزید میان مردم کاسته شد که مصلحت ندید کاروان اسرای کربلا در شام بماند، بنابراین اسباب سفرشان را فراهم کرد و آنان را راهی مدینه کرد.مردم مدینه بر خلاف مردم شام و کوفه، در کسوت عزا به استقبال کاروان اهل بیت(ع) آمدند. با دیدن آنها صدای گریه و شیون فضای شهر را پر کرد. سفیر کربلا در آغاز ورود به مدینه و با دیدن مرقد جدش رسول اکرم(ص) بار دیگر دادِ سخن داد و فرمود:
«ای مدینه پیامبر! چه شد آن روزی که ما به صورت دستهجمعی با شادی و خوشحالی خارج میشدیم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست دادهایم و با غم و اندوه وارد میشویم ...»
هدف از عزاداری
پس از ورود به مدینه، حضرت زینب آرام ننشست و برای مردم (که به قصد دیدارشان میآمدند) در لوای عزاداری، تبلیغات زن معاصر برای رهایی از اسارت فرهنگ غرب، راهی ندارد جز آنکه زینب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگی خود برگزیند.گستردهای علیه دستگاه ستمگری یزید را آغاز کرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزاری مراسم سوگواری برای امام حسین دنبال میکرد:
1ـ ماهیت اهریمنی یزید را افشا میکرد؛
2ـ مردم را به خاطر عدم یاری امامشان سرزنش مینمود!
سرانجام اهداف سفیر کربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومی چنان بالا گرفت که عموما به طور علنی و آشکار یزید و کارگزارانش را لعنت میکردند. جوانان که آتش انتقام، درونشان شعلهور شده بود، همگان و خود را به دلیل عدم یاری امام سرزنش میکردند و تنها راه جبران را انتقامجویی میدانستند.
تبعید
فرماندار مدینه (عمرو بنسعید) شهر را در آستانه شورش دید و عامل اصلی جنبش را دختر علی بنابیطالب(ع) دانست، از اینرو هیئتی نزد او فرستاد تا از تحریک مردم دست بکشد. اما حضرت زینب(س) کجا و سکوت و بیاعتنایی کجا؟! با خاموشی و سکوت وداع کرده بود و یک دنیا فریاد شده بود؛ فریادی به بلندی تاریخ در همه اعصار؛ نه فریادی که از گلوی یک زن زندانی در خانه بیرون آید. عمرو بنسعید زمانی که دید هشدارهایش در مورد سکوت کارگر نیست، به یزید نامهای نوشت و از او کسب تکلیف کرد. یزید فرمان داد که زینب از مدینه خارج شود.حضرت زینب عزم خود را بر خروج از مدینه جزم کرده و با آن دیار وداع گفت. برای ادای رسالت و معرفی نهضت خونین برادر از شهری به شهری میرفت. هر جا که پا میگذاشت، آتش انقلاب و شورش را علیه دستگاه بنیامیه شعلهور میکرد، بدین سبب هیچ کجا برای او جای ماندن نبود، چرا که به دستور خلیفه باید شهرها را یکی پس از دیگری ترک میکرد. تا اینکه سرانجام در دیار غربت جان به جان آفرین تسلیم کرد.
راز اسارت اهل بیت(ع)
اینجاست که رازی نهفته آشکار میشود که چرا سیدالشهدا بانوی بانوان و زنان و کودکان را همراه خویش به صحرای کربلا برد، با آنکه خود به سرانجام سفر آگاه بود و اهل کوفه را خوب میشناخت.اسارت بانوان، فاجعه کربلا و جنایات بنیامیه و فداکاری امام حسین(ع) را از پس پرده بیرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پردهای بر جنایات کربلا میکشیدند و نمیگذاشتند کسی از آن آگاه شود، یا کسانی را که اطلاع داشتند، زبانشان را به وسیله پول یا زور میبستند و جنایات هولناک خود و فداکاری و شجاعت عظیم اهل بیت را از صفحات تاریخ پاک میکردند اما حضرت زینب(س) باید در کربلا باشد، فداکاری برادر و جنایتکاری بنیامیه را ببیند، سپس اسیر شود تا این حقیقت بزرگ محو نشود.
رمز قهرمانی
غالبا ما حضرت زینب(س) را به لفظ «قهرمان» میخوانیم اما به علت قهرمانی او کمتر میاندیشیم. جهات برجسته و تحسینبرانگیز دختر علی بنابیطالب، فکر انسان را به واقعیتی معطوف میدارد که شاید رمز عظمت و سربلندی حضرت زینب در همان نهفته باشد و آن اینکه: روح زینب(س) در برابر هیچ حادثهای نشکست. علت مقاومت و ایستادگی زینب را در کجا باید جستجو کرد؟! او از قرب حضور و مکاشفتاسما و صفات پروردگار بیواسطه برخوردار است، در نتیجه اراده او را هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند بشکند. این لیاقت را به بهای زهد و پارسایی و ریاضت به دست آورده است. این گونه نیست که بدون هیچ تلاشی این دَهِش و موهبت الهی در اختیارش قرار گیرد. سفیر کربلا از آن جهت قهرمان است که راحتطلبی را برای خود ننگ و عار میدانست. او با زندگی در بلا و سختیها خو گرفته بود و پایداری و استقامت را در حوادث و بحرانهای زندگی بهترین زینت و آرایش انسان میدانست. وقتی آگاه شد برادر آهنگ سفر دارد، با وجود آگاه بودن از پیامد خطرناک آن، مشتاقانه به خیل بلاجویان پیوست و در کوران مصایب و سختیها، صبر و شکیبایی و صلابت خود را به ظهور گذاشت.
آموزه زندگی
قهرمانی حضرت زینب(س) در اوراق دفتر تاریخ محبوس مانده، و چنان که شایسته است به صحنههای زندگی ما کمتر پا نهاده است. اغلب بر سبیل دلسوزی و اظهار وفاداری، مجلسی میآرایند و بر مصایب او تأسف میخورند. برخی افراد متمول برای حفظ منافع و سرمایههای باد آورده خود، ماسک اسلام به صورت میکشند و ادّعای دوستی اهل بیت(ع) میکند.اگر با دید واقعبینانه به مسائل بنگریم، در مییابیم شیوه زندگی پیشوایان دین ما با سلوک بسیاری از مدّعیان همگونی ندارد. باید بدانیم تا زمانی که جامه زهد و پارسایی را به عنوان زینتبخش خود برنگزینیم، نه تنها به معرفت واقعی اهل بیت(ع) نمیرسیم بلکه دنیادوستی ما را از محضر آنان دور میسازد.
حضرت زینب(س) به تنهایی یک دانشگاه است. درسهایی که این بزرگآموزگار به نوع بشر میدهد، در واژههای علمی امروز نمیگنجد. دختر علی بنابیطالب(ع) در هر میدانی قهرمان است. در میدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سیاست و در تمامی ابعاد زندگیاش
اسطورهای بینظیر است. اوست که به صبر و استقامت معنا میبخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو میدهد؛ بر قامت غیرت و مردانگی لباس عزت میپوشد؛ بلا و مصیبت را خجل و شرمنده میسازد و در بند اسارت؛ امید به زندگی و شور و مبارزه و توان ستیز را شرمسار خود میکند.
آری زینب کبرا(س) این همه عظمت دارد، چه شده است که هنوز آن طور که باید و شایسته است شناخته نشده است؟! قهرمانی که با آن همه صراحت و قاطعیت خود را معرفی کرد، چه شده است که با همه تلاشهایی که برای شناختن او شده، باز میان ما غریب است؟ چرا چهره دلآرای او هنوز در پرده پندارهای ما زندانی است؟ چرا هنوز با هدف قیام امام حسین(ع) و ماهیت اسارت خواهرش، فاصله داریم؟! اگر مرام و شیوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگی قرار میگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستیز در مقابل کفر و بیداد آراسته میگردیدند، و زنِ دنیای امروز به جای خزیدن در لاک تجمل و زیور و خودآرایی، پا به میدان مبارزه مینهاد و عرصه را بر خودکامگانِ سودجو تنگ میکرد و به جای آنکه بازیچه دست قدرتهای شیطانی شود و موجبات فساد و تباهی خود و جامعه را فراهم آورد، عاملی برای ثبات و رشد جامعه به حساب میآمد.
زن معاصر برای رهایی از اسارت فرهنگ غرب، راهی ندارد جز آنکه زینب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگی خود برگزیند. بانویی که در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با کلامش بر او زخم میزند که به مرگ خود راضی میشود. بانویی که راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانویی که اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنههای مختلف سیاسی و اجتماعی و بر هم زننده معادلات سیاسی چیره بر جامعه است.
به امید آنکه با پیروی از آن حضرت و انتخاب شیوه زندگی ایشان در راه رستگاری گام نهیم.
منبع: ماهنامه پیام زن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}